🌸 دانلود فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind 2004 (درخشش ابدی یک ذهن پاک)

درخشش ابدی یک ذهن پاک 2004 (به انگلیسی: Eternal Sunshine of the Spotless Mind) یک فیلم علمی تخیلی و محصول 2004 کشور آمریکا, بوده و شما میتوانید برای دانلود فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک 2004 دوبله فارسی روی لینک هایی که برای دانلود در صفحه می بینید اقدام کنید. داستان فیلم به این صورت هست که یک زوج بعد از به هم خوردن رابطه شان تصمیم می گیرند خاطرات طرف مقابل را از ذهنشان پاک کنند اما....

این فیلم به کارگردانی Michel Gondry, ساخته شده‌ است. برای دانلود مستقیم درخشش ابدی یک ذهن پاک 2004 یا دانلود دوبله فارسی فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind 2004 تنها کافیست کیفیت فیلم مورد نظر را انتخاب کرده و گزینه دانلود را بزنید. فیلم ‌نامه این فیلم را Jim Carrey, Kate Winslet, Kirsten Dunst, Mark Ruffalo, Elijah Wood, Tom Wilkinson, Jane Adams, David Cross, Deirdre O'Connell, Thomas Jay Ryan, نوشته ‌اند. همچنین اگر قصد دانلود درخشش ابدی یک ذهن پاک 2004 زیرنویس فارسی با کیفیت 480p را دارید روی کیفیت مورد نظر کلیک کنید.

بازیگران Jim Carrey, Kate Winslet, Kirsten Dunst, Mark Ruffalo, Elijah Wood, Tom Wilkinson, Jane Adams, David Cross, Deirdre O'Connell, Thomas Jay Ryan, در این فیلم به ایفای نقش پرداخته‌اند. نسخه های دیگری از این فیلم هم مانند دانلود فیلم سینمایی درخشش ابدی یک ذهن پاک 2004 دوبله فارسی در پینک فیلم موجود هستند و تنها کافیست بر روی گزینه دانلود فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک 2004 کلیک کنید. همچنین اگر قصد دانلود Eternal Sunshine of the Spotless Mind 2004 720p را هم دارید پینک فیلم بهترین مکانی هست که میتوانید از آن برای دانلود فیلم استفاده نمایید.

رده سنی فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک 2004 R بوده و قبل از دانلود فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک 2004 باید گفت تماشای این فیلم برای افراد زیر R سال مناسب نیست! این فیلم در ژانرهای علمی تخیلی, درام, عاشقانه, بوده و محصول کشور آمریکا, هست. زبان اصلی فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک 2004 انگلیسی, بوده ولی ما در پینک فیلم دانلود فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک 2004 دوبله فارسی را هم برای شما امکان پذیر کردیم. اگر قصد دانلود فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind 2004 را دارید باید این را هم اضافه کنیم که امتیار IMDB فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک 2004 8.3/10 از 10 می باشد.

یک زوج بعد از به هم خوردن رابطه شان تصمیم می گیرند خاطرات طرف مقابل را از ذهنشان پاک کنند اما...
«جول» که آدمی خجالتی و تا حدی ساده است، در یک مسافرت ساحلی با دو نفر از دوستانش، با «کلمنتاین» که دختری کم‌فکر و پرانرژی است آشنا می‌شود. بعد از مدتی این دوستی به پایان می‌رسد و کلمنتاین دست به یک عمل پاک‌سازی حافظه از طریق شرکت لاکونا می‌زند. بعد از پاک‌سازی، وقتی جول او را می‌بیند و متوجه می‌شود که کلمنتاین او را از حافظه و خاطرات خود پاک کرده است، تصمیم می‌گیرد تا او نیز کلمنتاین را از خاطرات خود پاک کند. اما در میانه‌ی راه پاک‌سازی و در حالت یادآوری خاطرات، متوجه می‌شود که مایل به این کار نیست و سعی در منحرف‌کردن مسیر پاک‌سازی می‌کند…
«جوئل» (کری) حیرت می کند وقتی در می یابد محبوبه اش «کلمانتاین» (وینسلت)، خاطره ی رابطه ی پر هیاهویشان را از ذهن خود پاک کرده است. او نیز از سر استیصال با ابداع گر این فرایند، «دکتر هوارد میرزویاک» (ویلکینسن) تماس می گیرد و از او می خواهد تا خاطره ی «کلمانتاین» را از ذهن اش بزداید...
یه زوج بعد اینکه رابطه‌شون به هم می‌خوره تصمیم می‌گیرن خاطرات طرف مقابل رو از ذهنشون پاک کنن...
یک مرد ، جوئل باریش ، دلخراش که دوست دخترش کلمنتین برای پاک کردن او از حافظه وی ، روشی را طی کرده است ، تصمیم می گیرد که همین کار را انجام دهد. اما ، وقتی او خاطرات خود را از محو شدنش تماشا می کند ، می فهمد که هنوز او را دوست دارد و ممکن است برای تصحیح اشتباه خود خیلی دیر شده باشد
وقتی رابطه آنها تیره می شود، یک زن و شوهر تحت یک عمل پزشکی قرار می گیرند تا یکدیگر را برای همیشه از خاطرات خود پاک کنند.
فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک (Eternal Sunshine of the Spotless Mind) دکتر هاوارد کلینیکی دارد که افراد میتوانند خاطرات خود خواسته را از حافظه شان پاک کنند. جوئل که با کلمنتاین آشنا شده متوجه میشود ...
«جول» که آدمی خجالتی و تا حدی ساده است، در یک مسافرت ساحلی با دو نفر از دوستانش، با «کلمنتاین» که دختری کم‌فکر و پرانرژی است آشنا می‌شود. بعد از مدتی این دوستی به پایان می‌رسد و کلمنتاین دست به یک عمل پاک‌سازی حافظه از طریق شرکت لاکونا می‌زند. بعد از پاک‌سازی، وقتی جول او را می‌بیند و متوجه می‌شود که...

جهت دانلود فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind 2004 (درخشش ابدی یک ذهن پاک) دوبله فارسی و با زیرنویس فارسی به پایین این صفحه مراجعه فرمایید.

Everlasting Daylight یک بررسی فلسفی از ایده پرستش و ارتباطات است. این به خوبی منعکس کننده احساسات در حال تغییر مربوط به سقوط سر به پا و زمان های امیدوارکننده و کمتر امیدوارکننده ارتباطات فردی است، و اینکه ریشه کن کردن گذشته نزدیک به خانه خود برای گذراندن آن بسیار بیهوده است. مطلقاً هیچ بخشی از این موضوع در فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind گفته یا بررسی نشده است، زیرا این یک فیلم فیگوراتیو است که از داستان بصری برای نزدیک شدن به این نکات استفاده می کند.

Eternal Daylight یکی از آن فیلم هایی است که بسیاری از افراد می بینند. دو بار برای درک کامل هر یک از ظرافت ها به این دلیل که تغییر و آنچه در فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind رخ می دهد ذهن را به خود مشغول می کند زیرا سه دقیقه زمانی مختلف وجود دارد که در درخواستی غیر متوالی توضیح داده شده است و برخی اوقات همدیگر را پوشش می دهند. این چیزی نیست جز فیلمی برای افراد کم هوش یا افرادی که باید قبل از معرفی همه چیز پردازش و جویده شوند. درخشش ابدی یک ذهن پاک نیاز به توجه آگاهانه و درگیری ذهنی دارد.

جیم کری با کاری که نشان می‌دهد او چه سرگرم‌کننده خارق‌العاده‌ای است و همچنین انعطاف‌پذیری، همه بدن را شوکه می‌کند. او در نقش جوئل برجسته است، فردی بی‌اطمینان و دلسرد که به طور کلی با خانم‌هایی که برعکس هستند درگیر می‌شود، و چگونه با عشق، فرار، اخراج، دلسردی، دوستی و غیره روبرو می‌شود. به همین ترتیب، کیت وینسلت در کارش به عنوان کلمنتاین عالی (و فراتر از مشاغل استاندارد آنها) است، یک بانوی جوان شاد و بی شرمان که وابسته به رنگ موهای خودنمایی است که به سمت مردان خسته کننده کشیده می شود.

غزلیات موسیقی، صحنه‌های رویایی، فیلمبرداری زیبا، قطعه‌ای از فیلم که جوئل تلاش می‌کند تا خاطرات گذشته‌ای را که ابتدا باید محو می‌کرد، حفظ کند، به‌طوری که پیشرفت‌ها چیزی شبیه به این نیستند، به جز شیرین کاری‌های دوربین و پیامد یک کار سخت‌گیر. برنامه ریزی و تغییر دکورهای فیلم، این اثر بی نظیر را تقویت می کند. رئیس و مصحح فیلم واقعاً مستحق یک ستایش بزرگ هستند، زیرا فیلم به اعتقاد گذشته آنها موظف است.

نقایقی که من در فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind یافتم، احساسات کوچکتر از داستانهای معمولی است که با آنها مرتبط است. متخصصان و متخصصان مرکز لاکونا که کمک زیادی به فیلمی نمی کنند که در هر صورت عالی می شد و نتیجه مرتبط با آن فعالیت ها ممکن بود به روشی جایگزین معرفی شود.

من درخشش ابدی یک ذهن پاک را تقلید نمی‌کنم، هرچند یک درام سبک.

Eternal Daylight یک فیلم ماورایی، خارق‌العاده و قابل توجه است. یک تکه کاردستی، واقعا

با طراوت منحصر به فرد! چارلی کافمن مهارت فکر کردن به این داستان‌های مبتکرانه و پیش از این را دارد. نور روز شبیه یک ادیسه در ذهن عاشقی است که تصمیم گرفته است خاطرات عملیات بمباران شده خود را حذف کند، اما در طول این استراتژی، او می‌فهمد که در گذشته از نبردها، چند خاطره وجود دارد که واقعاً آنها را ارزشمند می‌داند.

شاید این یک داستان عاشقانه معمولی بود، اما چارلی با این نوآوری به آن پیوست و یک قطعه فیلم عجیب خلق کرد. یکی از چیزهایی که من واقعاً در مورد چارلی کافمن دوست دارم این است که او می تواند از طریق فیلمنامه خود یک سرزمین فانتزی جایگزین بسازد. او این کار را با ساختن داستان 7 1/2 در «جان مالکوویچ بودن» انجام داد و با بردن ما به ذهن جیم، جایی که خاطرات کیت به صورت انفرادی از بین می‌رفت، این تجربه را تکرار کرد - دیوانگی جیم از از دست دادن کیت، فیلمبرداری صحنه‌هایی در تابش نور. ، افراد / چیزهایی که به صورت جداگانه ناپدید می شوند در حالی که در حال حذف هستند - تکان دهنده، باشکوه، پرچین! در واقع، حتی جزئیات به ظاهر بی‌اهمیت مانند تنوع موهای واقعاً در حال تغییر کیت به شما منتقل می‌شود که به چه دلیل این کار را انجام داده است. در نهایت، آنقدر در سرزمین عجایب چارلی کافمن غرق می‌شوید که از پرسیدن دست می‌کشید و به سادگی در واقعیت او می‌مانید - از آنچه او ساخته گیج شده‌اید! او شخصیتی می سازد که به حدی جالب است که به جنون می رسد - یک قدم اشتباه و کل فیلم روانی می شود!

در طول این دیوانگی، جایی می‌فهمید که این واقعاً یک داستان عاشقانه است و تمام کاری که جیم انجام می‌دهد این است که کیت را از ریشه‌کن شدن نجات دهد. آنها خاطرات شگفت انگیز بی شماری دارند. روشی که در آن چارلی کافمن فهمید که چگونه هر یک از صحنه‌ها را کنار هم بگذارد تا چنین احساساتی را در بیننده به دست آورد، شگفت‌آور است.

برای من درخشندگی فیلمنامه چارلی کافمن در همان صحنه ای است که خاطره ملاقات با کیت به طرز جالبی در اطراف اقیانوس در حال از بین رفتن است. جیم 30 ثانیه با کیت نشست، ابتدا با او صحبت کرد، سپس در آن لحظه، با خودش گفت و گو کرد که در آن بحث چه احساسی داشت و در نهایت، جیم و کیت از این که خاطره در حال از بین رفتن است بدبخت شدند. و این آخرین خاطره آنها با هم است. یک صحنه، 3 احساس، همه توسط یک فرد مشابه احساس می شود - خوب! من Daylight را بیشتر از فیلم دیگر چارلی، «جان مالکوویچ بودن» ترجیح دادم. هر دو به طور کلی مبتکرانه هستند، اما Daylight به پیام و تمایل ظریفی که به شما می دهد امتیاز می دهد. من شما را می شناسم چارلی کافمن - شما واقعاً یک هنرمند هستید!

وقتی که قبلاً آن را دیده بودم، نور روز بی‌زمان باعث آشفتگی من می‌شود. رابطه اساساً در پرتو دو فرد برجسته که شامل آنها می شود، آشفته و به طور قابل توجهی درهم و برهم است. برای اهداف من، Daylight به معنای رضایت از کلمه بی‌زمان است و آن را بادوام می‌کند، از این رو، من فکر می‌کنم که داشتن سابقه باطل ما را برآورده می‌کند که برخلاف غریزه انسان است. خاطرات، خوش شانس یا ناگوار، می توانند هم به عنوان انگیزه و هم زمینه یادگیری تلقی شوند، به چه دلیلی دوست داریم کسی را در زندگی خود به این سادگی بکشیم؟ آیا این کاملا احمقانه نیست؟ - - - هدر دادن دوره های طولانی یادگیری و ارزش گذاری برای آنچه که داشتید. برای بیش از 20 سال زندگی من، افراد اخیراً می‌آیند یا می‌روند، برخی برای مدتی باقی ماندند و برخی برای طولانی‌ترین مدت باقی ماندند، با این حال هر یک از آنها حتی در قلب من نقشی نداشتند (که آنها با ستایش مرتبط هستند، با این حال گمان می‌کنم که این یک امر ساده لوحانه است) با این حال در هیپوکامپ من حتی در لحظه فعلی یا درازمدت آنها دائماً زیر روح من خواهند ماند. مغز بی آلایش واقعاً مات و مبهوت است، خود را در معرض پنهان کردن روان انسان با غفلت غافلگیرانه، کنترل ایده انسان قرار می دهد. متأسفانه اکنون و بارها نیاز داشتیم که با ناتوانی در به خاطر سپردن جهان و به خاطر سپردن آنها توسط دنیا شکست بخوریم، این ما را کاملاً انسان می کند. اجازه دهید رضایت برای جبران چیزهای وحشتناک در رابطه باشد. اجازه ندهید که رابطه قبل از شما قطع شود. اجازه دهید برخوردها برای هر دوی شما شایستگی فکر کردن را داشته باشد، در تک تک نورون های ذهن شما منتظر می ماند. نبردها، مشاجرات، فشارها، فاصله‌ها، بی‌تفاوتی‌ها برای هر رابطه‌ای مهم هستند، بنابراین در هیچ نقطه‌ای فکر نکنید که از آنجایی که هر بار با مشکلاتی روبرو می‌شوید، ارزش جنگیدن برای آن را ندارد، گهگاه تصور می‌کنیم که آقای/خانم. درست آنجاست، ما هرگز آن فرد را پیدا نمی‌کنیم، مگر اینکه بفهمیم چگونه می‌توان زمینه‌ای قوی از خاطرات و تجربیات هر دو برای ساختن رابطه درست ایجاد کرد. عشق به انگیزه نیست، نه می توان آن را آموخت و نه آموزش داد، عشق هرگز توسط افرادی مشخص نمی شود که شامل آنها نمی شود، و آنچه که آنها می دیدند - - - برای بقیه روز، آن افراد دقیقاً با همان چیز روبرو نخواهند شد. خواهی داشت و هرگز برای چیزهایی که از دست می دهی افسوس نخواهند خورد. برای نگه داشتن توپ به دو نفر نیاز است، این چیزی نیست جز یک بازی b-ball که می‌توانیم از هر مسئله‌ای که نمی‌توانیم از پس آن بربیاییم. افراد نه تنها شما را سطحی نخواهند داشت، بنابراین توصیه های آنها را قبول نمی کنند، زیرا نیازی به تحمل توانایی های احمقانه آنها ندارید، حتی اگر کلمه "همدلی" وجود دارد، آنها هرگز نمی توانند کفش شما را در هنگام مدفوع داشته باشند. به سادگی به زندگی ادامه دهید و اجازه دهید زندگی جریان داشته باشد.

فیلمی که شفاف‌سازی ساده را تا آنجا که طرح داستانی به چالش می‌کشد، با عنوانی مشابه کمتر آشکار به هم پیوسته است. "روشن روز ابدی ذهن کامل" چیست؟ در واقع، جیم کری و کیت وینسلت در آن چیزی که من می‌توانم آن را به عنوان یک نمایش کمدی رویایی از شخصیت‌های خلاق چارلی کافمن و میشل گوندری، رئیس موزیک ویدیو فرانسوی رویاپرداز به تصویر بکشم، بازی می‌کنند.

فیلم با جوئل آغاز می‌شود. باریش (کری) که امروز روز ولنتاین است. او که از برنامه روزانه معمول خود خسته شده است، به طور غیرمنتظره ای سوار قطاری می شود که در مسیر دیگری به سمت محل کارش حرکت می کند و در آنجا به طور تصادفی کلمنتاین (وینسلت) را پیدا می کند. آنها بحثی را راه می اندازند و جدا از سکسکه های عجیب و غریب که با هم کنار می آیند. هر دوی آن‌ها نمی‌دانند، آنها قبلاً همدست بودند و با باز شدن داستان، متوجه می‌شویم که هر دو تصمیم گرفته‌اند خاطرات خود را از یکدیگر پاک کنند.

این حساب به زمانی برمی‌گردد که جوئل پس از یک مشاجره از خواب بیدار می‌شود. با کلمنتین شب قبل او می‌رود تا همه چیز را ساده‌تر کند، فقط متوجه می‌شود که کلمنتاین به هیچ وجه او را به خاطر نمی‌آورد. از معاینه اضافی، جوئل متوجه می شود که کلمنتاین روشی افراطی را در پیش گرفته است که باعث شده است تمام وجود جوئل از مغزش پاک شود. در پاسخ به این، جوئل فعالیت مشابهی را انجام می دهد تا دقیقاً همان کار را انجام دهد. از اینجا به بعد، فیلم خاطرات جوئل را دنبال می کند و او، با وجود روان غافل، شروع به یادآوری می کند که چرا کلمنتاین را می ستاید.

از آنجایی که فیلم عمدتاً در مغز می گذرد، بصری ها و تنظیمات کاملاً مشخص هستند. از تکرار تصاویر و مضامین زنده می شود. دقایق طنز مختلفی با استفاده از دیدگاه های محدود وجود دارد. تعداد زیادی از شیرین کاری های بصری گوندری از تکرار و عجیب و غریب وارد بازی می شوند.

برای کسانی از شما که منتظر خودروی استاندارد جیم کری خود هستید، به شدت ناامید خواهید شد. هیچ‌کدام از چهره‌هایش یا شیطنت‌های احمقانه‌اش به نمایش در نمی‌آیند و نمایشگاه او تقریباً مشابه دیگر نمایشگاه‌های جدی بازیگری‌اش است (نمایش ترومن، The Glorious و تا حدی کمتر، The Man on the Moon). با احترام به کیت وینسلت، او به طور کلی برای اجرای یک اعدام متقاعد کننده به عنوان یک زن احمق، هیپی و عجول مجهز است.

داستانی منحصر به فرد و قدرتمند درباره دو گروهی که از عشق و محبت خود کنار می‌روند. تصدیق آنها را دوباره متحد می کند. درک استثنایی از زندگی عاشقانه زوج ها. از طریق فراز و نشیب خاطرات در ذهن جوئل، او متوجه می شود که این مسائل و تضادها هستند که او را به سمت کلمنتاین جذب می کنند. با روانی باز و شفاف تماشا کنید و به دنبال یک رام کام با تمایز باشید.

این فیلمی است که من مدتی قبل دیدم و بی درنگ به سراغش رفتم. من فکر کردم جالب است که یک نظرسنجی دیگر برای آن انجام دهم تا بفهمم چقدر در سال‌های میانجی موفق بوده است. خوب من راضی هستم که گزارش بدهم، در واقع خیلی خوب عمل می کند. بدون در نظر گرفتن، من آن را پس از این آخرین بررسی تا حدودی بیشتر دوست دارم. بعد از این خلاصه کوتاه بیشتر به شما اطلاع خواهم داد.

ما با یک ملاقات زن و شوهر در قطار به طرز جالبی شروع می کنیم. آنها جوئل باریش و کلمنتین کروچینسکی هستند. همه چیز به طور کلی به خوبی پیش می رود و پس از آن وضعیت ذهنی به طور غیرمنتظره ای تغییر می کند. جوئل در وسیله نقلیه خود سرش را به چرخ کنترل می کوبد. استثنایی بخار، عملا غمگین. او در پایان متوجه می شود که کلمنتاین تکنیکی را برای حذف او از حافظه خود انجام داده است. او برای زندگی با آن مناسب نیست، او همین کار را انتخاب می کند. از طریق این تعامل است که ما کل رابطه آنها را از پایان تا شروع می بینیم. آیا موفقیت واقعی پیدا خواهد کرد یا جوئل بد بخت است که با مالیخولیا زندگی کند؟ خب واضح است که نمی‌توانم به شما اطلاع دهم که در غیر این صورت پلیس اسپویلر حافظه‌ام را حذف خواهد کرد (بعضی‌ها می‌گویند در حال حاضر چنین کرده‌اند!). من واقعاً عاشق این هستم که چگونه چیزهای کوچک با پیشرفت یک صحنه از بین می روند، یا آنها تمرکز خود را به جا می گذارند تا شما تصور کنید که خاطرات از بین رفته اند. نمایشگاه ها نیز درخشان هستند. مخصوصاً جیم کری در نقش جوئل باریش (من واقعاً آرزو می‌کنم که او نقش‌های بیشتری از این دست را بازی کند، او در آن عالی است) و کیت وینسلت که نقش کلمانتین کروچینسکی را بی‌نقص بازی کرد. راستش او اسکار را به خاطر آن گرفت! اطلاعیه های محترم به الیجا وود در نقش پاتریک، ایمپرنت روفالو در نقش استن، کرستن دانست در نقش مری و تام ویلکینسون در نقش دکتر میرزویاک.

چند طرح فرعی وجود دارد که من آنها را از خلاصه حیاتی حذف کرده‌ام که نقص‌های موجود را نشان می‌دهند. فرآیندی که جوئل و کلمنتاین طی کرده اند. درخشش ابدی یک ذهن پاک را برای من به سمت سوئیچ بالاتری می برد، این نشان می دهد که هر چه ممکن است، ممکن است فردی باشد که باید با او باشید. من نمی دانم صرف نظر از اینکه آیا این معتبر است یا خیر، اما این ایده ای است که (من می دانم) بسیاری به آن دست پیدا می کنند. با این حال، به فیلم برمی گردیم همه جا برای نمایشگاه های عالی خاص ساخته شده است. آهنگسازی بسیار زیبا (یک اسکار دیگر برای آن)، یکی که در جاهایی عجیب و غریب و بسیار عجیب است، اما علاوه بر این یکی که بسیار خاص است و من مشکلی در در نظر گرفتن "بسیار توصیه شده" ندارم. امتیاز IMDb: 8.5/10 (در نور 297,486) آرا در ساعت چاپ).

امتیاز «Tomatometer» Rotten Tomatoes: 93/100 (با توجه به 218 نظرسنجی شمارش شده در ساعت چاپ).

امتیاز "مخاطب" Rotten Tomatoes: 93/100 (با توجه به 503,889 ارزیابی مشتری شمارش شده در ساعت انتشار).

چه تعداد ارتباط وحشتناکی داشته اید؟ ارتباطاتی که شما را از ادامه دادن برای توضیح باز می دارد؟ سناریویی را تصور کنید که در آن شخصی به شما یک ترتیب اولیه را پیشنهاد می‌دهد که فقط یک شب طول می‌کشد و هزینه‌ای ظاهری دارد. آیا آن را قبول می‌کنید؟

وقتی در ابتدا با جوئل باریش (با بازی جیم کری) آشنا می‌شویم، او در خانه‌اش از خواب بیدار می‌شود و لباس خواب پوشیده است که متوجه نمی‌شود. روز ولنتاین است و برخلاف رفتن به سر کار، او به دنبال یک انتخاب خارج از کاف برای بازدید از مونتاوک است. همانطور که معمولاً وضعیت شبکه های کنار اقیانوس در زمان کند سال وجود دارد، Montauk رها شده است. سپس ناگهان جوئل خانمی را در نزدیکی اقیانوس می بیند. او می پرسد که چرا "با هر زن عاشق می شود" و می بیند که چه کسی "کوچکترین توجه" را به او نشان می دهد. او زمانی که صبحانه را در یک غذاخوری محله ترتیب می دهد و پس از آن، برای آخرین بار در قطار خانه، بانویی مشابه را تجربه می کند. بانو (با بازی کیت وینسلت) عملاً خود را بدون تحریک نشان می دهد. او کلمنتین است و او و جوئل در ایستگاهی مشابه پیاده می شوند. ارتباط اساسی آنها جوئل را نسبتاً بی دست و پا می کند، او یک نوع آرام و نجات یافته است در حالی که کلمنتاین بسیار دوستانه است و به ارزیابی دیگران از او فکر نمی کند. علاوه بر این، او نفرت خارق‌العاده‌ای از اصلاح‌کننده‌های معمولی مانند «خوب» دارد، کلمه‌ای که جوئل حداقل یکی دو بار در طول تجربه خود در قطار از آن استفاده می‌کند. زمانی که جوئل متوجه می‌شود که کلمنتاین در حال بازگشت به خانه است، به او پیشنهاد می‌کند که سوار شود و او تأیید می‌کند. در لحظه ای که آنها در اتاق زیر شیروانی او ظاهر می شوند، کلمنتاین از جوئل که وابسته به محل زندگی او برای نوشیدنی است استقبال می کند و با وجود تفاوت هایی که بین آنها وجود دارد یا شاید به خاطر آنها، جوئل مجذوب خود می شود. آن‌ها برای دیدن آبراه یخ‌زده چارلز و پیشرفت‌های احساساتشان به یک گردش آخر شب نیاز دارند. با این حال دوباره صبح روز بعد، آنها در کلمنتین ظاهر می شوند، جوئل رانندگی می کند در حالی که کلمنتاین چرت می زد، و او می پرسد که آیا می توانند به محل او بروند و آنجا استراحت کنند. او وارد اتاق زیر شیروانی خود می شود تا چند چیز را به دست بیاورد و جوئل در حالی که در وسیله نقلیه ایستاده است، توسط فردی عجیب و غریب تر که می پرسد چرا جوئل آنجاست، حرکت می کند. بحث غیرعادی و کوتاه است. سپس، کلمنتاین برمی گردد و آنها می روند. سپس، تیتراژ شروع به چرخش می کند و جوئل به وضوح ناراحت به ما نشان داده می شود. این همان نقطه ای است که داستان واقعاً از آنجا شروع می شود.

در مورد روایت غیر مستقیم به این طرف و آن طرف می روم. حساب‌هایی وجود دارند که سعی می‌کنند با نشان دادن اجزای بهم ریخته، خود را جذاب جلوه دهند و دیگران را با پرش از یک لحظه و سپس به لحظه دیگر واقعاً بهبود ببخشند. من می پذیرم که نور روز ابدی مغز بی نقص در کلاس بعدی قرار می گیرد. روش مبتکرانه ای که آنها اجزای داستانی را که در درون روان فرد اصلی رخ می دهد، به تصویر می کشند، داستان های فرعی شامل کارشناسان بی پروا که این روش را اجرا می کنند، جنبه ای کاملاً متفاوت به یک داستان به طور کلی جذاب می بخشد. کری و وینسلت هر دو در دوران اوج خود هستند و، همانطور که می بینم، کری هرگز بهتر از این نبوده و از آن زمان هم نبوده است. این یک فیلم شگفت انگیز است. آن را ببینید.

چه خوش است بسته جلیقه های پاک! جهانی که دنیا نمی تواند به یاد بیاورد نور روز همیشگی مغز بی عیب را به یاد نمی آورد. هر درخواستی پذیرفته شد و هر آرزویی نادیده گرفته شد!

الکساندر پوپ در مورد سعادت واقعی یک روان کامل بحث می کند، علیرغم این واقعیت که آنها هستند. تلاش برای ناتوانی در به یاد آوردن دنیایی که تا کنون نتوانسته است آنها را به خاطر بسپارد، صدای آنها شنیده می شود و کسانی که روح پاک دارند شادی آن را خواهند یافت.

در ارتباط با پیام الکساندر پوپ و نکات مثبت آن چارلی کافمن، میشل گوندری و پیر بیسموت از استانداردهای آن برای تبدیل شدن به یک فیلم پیشرفته، نمایش درخشانی از خود نشان می دهند. احیای آن با دقت محض و نشان دادن اخلاقیات مشابه در میان جمعیت، آزمونی است که توسط رئیس میشل گوندری انجام می شود. قرار گرفتن در میان جمعیت و درک ایده نور روز ابدی OF THE Perfect Brain مدت زیادی طول کشید. من به زدن سوئیچ عقب و یک بار دیگر به تماشای صحنه های خاص ادامه دادم تا بفهمم دقیقا چه اتفاقی می افتد. این روش اجرایی غیر متعارف برای فیلمنامه ای بسیار عجیب، آن را به آزمونی برای درک واقعی تبدیل می کند. وقتی با میشل گوندری نصب می‌شوید، داستان جوئل (جیم کری) و کلمنتاین (کیت وینسلت) به سادگی یک موج نزدیک به خانه است. دو نفر که در معرض دید عموم قرار دارند و دارای ارتباطات اجتماعی بسیار محدودی هستند با یکدیگر برخورد می کنند. در جهان بینی دیگر، این دو نفر هستند که تلاش می کنند در دنیایی زندگی کنند که نتوانسته آن ها را مانند یکدیگر به خاطر بسپارد و ناامیدانه شیفته آن می شود. جوئل و کلمنتاین فقط انسان هستند و با گذشت زمان در واقعیت خود دیوارها شروع به تکه تکه شدن می کنند و رفتارهای خاص خود را از هم جدا می کنند. همه‌ی ما این کار را انجام داده‌ایم، وقتی کسی که صمیمانه دوستش داریم، زندگی‌مان را ترک می‌کند، تنها کاری که انجام می‌دهیم این است که سعی کنیم او را به‌طور کامل به یاد نیاوریم، همان‌طور که کلمنتاین آرزو می‌کند که جوئل را به یاد نیاورد و حافظه‌اش را پاک کند. به هر حال، حتی در دنیایی که به دروغ ساخته شده است، در به خاطر سپردن روح بدون تقلب، جفت روحی خود را پیدا خواهد کرد.

جیم کری و تنها او ممکن است از درخشش ابدی یک ذهن پاک خارج شده باشند، من قبول دارم. من هنوز نتوانسته ام مانند جیم کری بیان های متعدد سرگرم کننده را ببینم و متقاعد شوم. توانایی همه‌کاره او در شخصیت‌های درون یک شخص، بی‌گمان‌ترین ابزاری است که به نور روز بی‌انتها OF THE Immaculate Brain اجازه می‌دهد بادبانی صاف داشته باشد. کیت وینسلت آنچه را که عموماً پیش بینی می شد، بیان کرد، نه اینکه زن ستیز باشد، بلکه هیچ چیز در نمایشگاه او به عنوان خارق العاده از هم جدا نشد، در حالی که برای جیم کری او واقعاً آن را با نواختن طولانی مدت انجام داد.

موسیقی متن - ایراد اصلی که احساس دیوانه شدن را محدود می کرد فقدان موسیقی متن بود. شهر پیام‌رسان‌های آسمانی، یک قدم زدن به یادماندنی، تماشاگر را به سادگی تماشا می‌کند، زیرا موسیقی متن‌های آن بهتر از نور روز بی‌زمان OF THE Perfect Brain است. چقدر در فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind کلی تأثیر می گذارد؟ آیا به همین دلیل درخشش ابدی یک ذهن پاک فراموش شده است؟

عنوان: نور روز ابدی مغز کامل با هماهنگی: میشل گوندری با بازی: جیم کری، کیت وینسلت، تام ویلکینسون، ایمپرنت روفالو، الیجا وود و کرستن دانست : R برای زبان مصرف برخی داروها و مواد جنسی امتیاز: 07/10 108 دقیقه

این یکی از فیلم‌های باورنکردنی است که بازی با روان فرد را مدیریت می‌کند.

پاک کردن کسی از حافظه خود برای از بین بردن درد و رنج و هر یک از خاطرات مرتبط.

این شبیه سفر در زمان به آینده‌ای دوردست است. آیا این معمولا در مورد ما اتفاق نمی افتد؟ مغز خود را از چیزهای وحشتناک پاک می کند، آنها را در گوشه ای محدود می کند که واقعاً باید امیدوار به یادآوری آن باشید، گوشه ای که ناخواسته نمی توانید پیدا کنید. با این حال، شاید گوشه‌ای است که بر فعالیت‌ها و انتخاب‌های کنونی تأثیر می‌گذارد، بدون اینکه بدانم.

بنابراین درخشش ابدی یک ذهن پاک مرا به این فکر می‌کند: آیا این فعالیتی برای تصور آنچه ممکن است در مدت طولانی پس از جدایی رخ دهد؟ سناریویی را تصور کنید که در آن یک بار دیگر همدیگر را ملاقات می‌کنید، این احتمال را در نظر بگیرید که می‌توانید مدتی قبل به دلیل جدایی‌تان به آن فرد ضربه شدیدی بزنید - آیا چیزی مشابه احساس می‌کنید، آیا احساس خجالت می‌کنید. آیا می‌توانید یک بار دیگر تمام مراحل را کنار بگذارید، و با اطمینان خاطر بدانید که نتیجه چه خواهد بود، فقط برای اینکه یک بار دیگر با آن دقایق خارق‌العاده روبرو شوید؟ متوجه می‌شوید که با بدبختی تمام می‌شود، اما شاید این یک سواری شگفت‌انگیز باشد که همه آن را ارزشمند می‌کند.

به‌عنوان ناظر، اجازه دارید این را به‌عنوان یک انتخاب مشروع، تصوری نادرست ببینید. یک روش استثماری یا هر چیزی که در وسط است. معمولاً شما دیدگاه افراد را پشت این فکر نمی‌بینید، آنها به طور غیرانسانی از تجارت مراقبت می‌کنند. محققین واقعی که قطعاً با شرایطی مشابه با مشتریان/بیمارانشان درگیر می شوند، موقعیت اخلاقی را می بینند و تلاش می کنند تا آن را درست کنند.

حالا، این خود یک معضل اخلاقی است: آیا به این موارد توجه می کنید. انتخاب شروع مردم برای نادیده گرفتن؟ آیا به طور موثر فرصتی به یاد ماندنی برای آنها به دست می آورید؟ این من را یک بار دیگر به این فکر از قسمت‌های اصلی بازمی‌گرداند: در واقع، افراد یا شرایطی هستند که به گوشه‌ای می‌رسند که شما حافظه دشوار را محدود کرده‌اید و باعث هجوم شناخت می‌شود. آیا ممکن است در هر زمانی خود را کنار بکشید، با توجه به این واقعیت که مدتها پیش است و شما مدتهاست آن را رها کرده اید؟ آیا یادآوری تأثیر زیادی بر زندگی فعلی شما خواهد داشت؟

من در درک این موضوع مشارکت داشتم که در حین بازی با ذهن یک فرد - مشروبات الکلی، مواد مخدر، رابطه جنسی، بی توجهی به علائم احتیاط، چقدر تند و تیز هستند.

گاهی اوقات پرش های زمانی گیج کننده بودند و بسته شدن دوره ای همه چیز را روشن می کند. برای شروع یک بار دیگر فیلم ایده آل بود تا بخشی از ظرافت های بخش اولیه را یک بار دیگر ببینیم، تا تمام نکات ظریف را دریابیم. رنگ موهای کلمنتاین واقعاً به نظارت بر پرش ها می افزاید.

جیم کری در نقش جوئل و کیت وینسلت در نقش کلمنتاین هر دو جذاب هستند و نمایشگاه های فوق العاده ای ارائه می دهند. تا آنجا که ممکن است به او مربوط شود، این بسیار نزدیک تر به ترومن شو جیم است که برخی دیگر که من دیده ام. کیت بسیار جوان به نظر می رسد، او فوق العاده دوست داشتنی این خانم است. ارائه او باعث می شود دلیل اینکه مردم تا حدی تسلیم خانم های دیوانه یا با خلق و خو می شوند را درک کنم - و علاوه بر این باعث می شود که واقعاً صحبت کنم، ببینم که هر خانمی چنین دقایقی دارد. از سوی دیگر، من به کلمنتاین/کیت تا تیفانی/جنیفر لارنس از کتاب بازی Silver Linings در سال 2012 نگاه کردم و (یک بار دیگر) به این فکر کردم که چرا این نوع شغل ها افتخارات و ستایش را دارند.

فیلم زیبا. به زودی به

جیم کری خجالتی بازی می کند و جوئل را ایمن کرده است. کیت وینسلت در نقش کلمنتاین ناسازگار فعال است. انرژی‌های متضاد در تمام واقعیت جذب می‌شوند، بنابراین وقتی جوئل و کلمنتاین با هم ملاقات می‌کنند بلافاصله عاشق یکدیگر می‌شوند. با این حال، غافل از اینکه آنها قبلاً این کار را انجام داده اند. آنها ملاقات کردند، احساسات پرشوری را تجربه کردند، یک رابطه دو ساله داشتند. آنها هیچ یک از اینها را نمی دانند، زیرا هر کدام دیگری را از مغزشان ریشه کن کرده اند. در واقع، سازمانی وجود دارد، Lacuna، که می تواند چنین کاری را انجام دهد و هر خاطره ای را که دیگر به آن نیاز ندارید حذف کند. علاوه بر این، با خاموش شدن این فیلم، چند دایره وحشی و جنون آمیز را در طول زمان و در ذهن جوئل می چرخاند.

پس از تنظیم اساسی، یک بار دیگر به گذشته سفر می کنیم. جوئل، متأسفانه، تصدیق می کند که کلمنتاین او را ریشه کن کرده است. او نتیجه می گیرد که همین کار را با او انجام دهد و اینجا همه چیز به طرز فوق العاده ای سردرگم می شود. بخش بزرگی از باقی مانده فیلم در سر جوئل اتفاق می افتد که او تکنیک حذف را انجام می دهد. همانطور که کارشناسان Lacuna کار خود را انجام می دهند، پیچیدگی قابل توجهی وجود دارد. جوئل دیدگاه خود را تنظیم می کند. او باید آن را لغو کند، باید به خاطراتش از کلم چنگ بزند. متأسفانه هنگام گذر از سیستم، موضوع بسیار غافل است، بنابراین جوئل مطلقاً شانسی برای انتقال این موضوع ندارد. او در داخل سر خود می جنگد تا کلم را چنگ کند. کلم در آن منطقه عمومی با او در داخل سرش است تا کمک کند. مجموعه‌های دلبندان یک‌باره تلاش می‌کنند تا مکان‌هایی را در گوشه‌های مخفی ذهن جوئل برای خود پیدا کنند. متخصصان لاکونا تصدیق می کنند که چیزی اشتباه است و بیشتر تلاش می کنند تا کلمنتین را از سر جوئل نابود کنند. بالاترین سازمان برای مدیریت سیستم توسط و توسط و توسط وارد شده است. به احتمال زیاد داستان فیلم بسیار پیچیده تر می شود. درخشش ابدی یک ذهن پاک مطمئناً از نظر پیچش کوتاه نیست.

همه اینها فوق العاده گیج کننده به نظر می رسد اما واقعاً اینطور نیست. مطمئناً یک داستان درهم و برهم، همانطور که در اینجا معرفی شد، دنبال کردن یک داستان دشوار نیست. علاوه بر این، این داستانی است که نمی توانید از آن در آغوش بگیرید، هر چند دلربایی که می تواند جذاب باشد. در میان تمام پستی‌ها و بلندی‌ها، هر یک از پیچ‌های هیجان‌انگیز جاده، به سختی برای جوئل و کلم می‌کشید. شما دیوانه وار نیاز دارید که آنها را با هم ببینید. کری و وینسلت نقش های خاص خود را بسیار باشکوه بازی می کنند. کری یک افشاگری است که هیچ یک از چیزهای عجیب و غریبی که او به آن ها می شناسد نیست. شخصیت او پایه گذاری شده است و او به یک اعدام منطقی تبدیل می شود. کری مرد مستقیم است، این وینسلت است که به طرز شگفت انگیزی عجیب و غریب خواهد بود. وینسلت انرژی فوق العاده، شخصیت باورنکردنی و موهای خارق العاده ای را به شخصیت کلم می آورد. این دو ستاره به خوبی توسط هنرمندانی که در نقش کارکنان لاکونا بازی می کنند حمایت می شوند. مارک روفالو، الیجا وود، کرستن دانست و تام ویلکینسون هر کدام چیزی خارق‌العاده در فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind دارند. در ابتدا به نظر می رسد که آنها بازیکنان بی اهمیتی هستند، که فیلم درباره جوئل و کلم است و کری و وینسلت نقش های اصلی را برای بازی دارند. در هر صورت، فیلم باند لاکونا را زیرکانه وارد داستان می کند. این یک داستان فوق العاده توسعه یافته از مقاله نویس چارلی کافمن است که در این ذهنبندان بزرگ کار می کند. رئیس میشل گوندری داستان کافمن را به طرز بی عیب و نقصی جوان می کند. نتیجه فیلمی است که هم فوق العاده جذاب و هم باورنکردنی فریبنده است. این یک فیلم با شکوه و رمان است که شما دائماً باید آن را در حافظه خود نگه دارید.

Everlasting Daylight of the Perfect Psyche یک قطعه فیلم با تنظیم دقیق است. ترکیبی از نمایش نوآورانه (توسط چارلی کافمن) و هماهنگی شدید (توسط میشل گوندری) داستانی عاشقانه منحصر به فرد و جذاب را ارائه می دهد. در یک طرح غیر مستقیم توصیف شده است، ما بلافاصله با جمع آوری دو سرنخ خود به دام می افتیم. جوئل اوست (جیم کری) یک فرد مودب ترسو و افسرده است که در زندگی خود هیچ محبت یا انرژی ندارد. در حالی که به برنامه روزانه روزانه خود برای رفتن به محل کار نزدیک می شود، به طور اتفاقی دیدگاهش تغییر می کند و بدون ایده سوار قطاری به سمت مونتاک می شود. کلمنتین کیسکووی (کیت وینسلت) یک ناسازگار که انگیزه ها و احساسات او را هدایت می کند، از او استقبال می کند. در طول معاملات اولیه، این دو نفر با یکدیگر بازی می کنند، گویی برای نشان دادن انرژی های متضاد با یک ملاقات فرصتی در یک سفر قطار.

اما پس از اعتبارات، ما در حال حاضر دوباره به زن و شوهر به پایان دوستی خود می رسند و با انجام این کار، فکر راهنمای پشت طرح فیلم را کشف می کنند. ایده جذاب داشتن گزینه‌ای برای از بین بردن بخش‌هایی از حافظه با فرض اینکه آن‌ها چنین می‌خواهند، که سوالی نیست که شما مدت‌ها پس از پایان فیلم ارائه خواهید کرد. بنابراین، ما می‌بینیم که مرد اصلی‌مان تحت «جراحی» قرار می‌گیرد، فرآیندی علمی تخیلی که رئیس آن را ماهرانه و واقع‌بینانه به تصویر کشیده است.

همانطور که داستان ادامه می‌یابد، ما هیچ‌وقت در غوطه‌ور شدن جوئل نیستیم. از دست داد زیرا رئیس به موقع با صحنه هایی که فرصتی برای استراحت دارند عکس می گیرد. یک ثانیه فریبنده وجود دارد که رئیس متوجه شده است که چگونه از طریق صفحه بالا برود، و این نقطه ای است که دو قهرمان روی یخ دراز کشیده اند و به دوربین خیره می شوند که انگار ما ستاره هستیم. چیزی که من در مورد هماهنگی دوست دارم، روشی است که دلیل عمیق ESSM ممکن است به روشی گیج کننده مشابه شبیه "Momento & Inception" ایجاد شده باشد، اما گروه همه چیز را تا حدودی کوته بینانه نگه داشته است (در همبستگی) و این من هستم بپذیرید، به نفع آن است.

جیم کری در یک شغل جدی همه چیز را در اطراف شهر تحریک می کند و به طور بالقوه با توجه به این واقعیت که او به عنوان یک فرد سرگرم کننده محدود است، مقدار زیادی از انرژی خود را خفه می کند. و تظاهرات دیوانه وار منظم نشان می دهد که واقعاً با نحوه نمایش شخصیت جولز مطابقت دارد. کیت وینسلت فورانی از انرژی زنده است که علیرغم اینکه گاهی اوقات دیوانه می شود، جمعیت و جوئل به دلیل سازگاری و شخصیت غیرقابل مقاومت او دائماً به سمت او برمی گردند. بازیگران مکمل تضمین می‌کنند که فیلم با نیازهای انحصاری با نمایشگاه‌هایی از تام ویلکینگسون، کرستین دانست، الیجا وود، و ایمپرنت روفالو ادامه می‌یابد.

یک پیام کلیدی که در طول فیلم به تصویر کشیده می‌شود و بسیاری از آنها افرادی که با آن ارتباط برقرار می‌کنند عبارت ساده‌ای است که «شما نمی‌فهمید چه می‌روید تا زمانی که از بین برود» و نه بیشتر از جوئل، که برای حفظ خاطرات محترم می‌جنگد. به طور مشابه، همانطور که زمان های وحشتناکی وجود دارد، اوقات عالی نیز وجود دارد و این دو رویارویی هویت ما را مشخص می کند. با فرض اینکه ما دقیقه ها را در طول زندگی روزمره ریشه کن کرده ایم، چگونه می تواند مشخصه ای باشد که ما امروز هستیم..؟ چند پرسش بی پاسخ مانده است و شاید این روشی است که باید باشد. کاملاً واضح نیست، آنچه را که می خواهید از فیلم بگیرید. با این حال، در هر صورت، روز بی‌زمان مغز بی‌عیب چیست. روایتی واقعا قوی و نزدیک به کامل است، روایتی که نباید از آن بگذرید.